سلام خوشگل مامان 94/9/16
سلام پسر قشنگم امروز بابا جونی ومامان جونی و خاله سمیرا وعموها از کربلا اومدن پیاده رفته بودن شما هم مثل آقاها با ادب کنار مهمونا نشسته بودی باباجونی می گه تپل بابا دلم واست تنگ شده شما هم کلی دلبری می کنی
پسر قشنگم این روزا سرم شلوغه واسه همین کمتر می تونم بیام و از دلم واست بنویسم ...
دلم یعنی تو و تو یعنی همه چی ... این روزا شما هم خیلی کنجکاو شدی و هر چیزی رو میبینی میخوای می تونم بگم به تمام معنا عاشق جاروبرقی هستی یعنی عاشق هااااااااا به همین شدت
دیگه کم کم راه افتادی یعنی خودت بلند می شی و می شینی و فکر کنم تا یه ماه آینده راه بری. امروز رفتیم واسه آزمایش خون یه خورده ای مریض شدی پسرکم ولی خوب میشی مطمئنم خب غذا کم می خوری و بعضی روزا اصلا نمی خوری و مامانی کلی غصه می خوره نمیخوام چاق شی مامانی میخوام قوی باشی وقتی لاغر میشی دلم می گیره و احساس می کنم مامان خوبی نیستم و بهت نمی رسم ولی چه می شه کرد با یه پسر شیطون و خیلی کنجکاو که فقط می خواد از همه چی سر در بیاره...
دوست دارم قشنگم عمرم نفسم بازم میام و راجب خودت با خودت دردو دل می کنم
عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم
پ
البته گاهی پیش می آید که غذا هم بخوری خوشگلم